تنها شدم...
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
تنها شدم...
نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391
بازدید : 736
نویسنده : اصغر بویه
منبع:وب تنهايي در این توهمات پیچ در پیچ خاکستری شاید که دستی سرخ ک بودی گونه های تاریخ را مرهم می نهد در همین نزدیکی زیر بار تکرار ثانیه هایی که مدام چنگ در گریبان هم می زنند دستی سبز از طراوت گونه های فقر تیله های بلورین دلی شکسته را سوال می کند! شاید که این هجوم کهنه می خواهد از حلقوم نقره ای آلونک های سر به فلک کشیده سهم عریان و لخت اندیشه هایی که در باد بر خود می لرزند را بستاند شاید که آن پر نور ترین ستاره و تمامی ستارگان دیگر که در قلبشان ذره ای عدالت موج نمی زند توهمات نورانی ای هستند که در درون با سیاهی آمیخته اند شاید که اوج لذت این ستاره ها به تولد سیاه چاله ها ختم خواهد شد کاش سیاه چاله ها هم به صداقت قاصدک ایمان می آوردند کاش قاصدک ها هم می توانستند معجزه کنند آن وقت شاید آن پرنورترین ستاره می توانست عدالت را استنشاق کند وشاید که عدالت از شیقه های زمان بالا می رفت و دیگر ثانیه ها دست در گریبان هم نمی کردند.

آپلود عکس

:: موضوعات مرتبط: تنهايي! , ,
:: برچسب‌ها: تنهايي ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: